میدونین چی درد داره؟!
اینکه زندگیمون همچین گل و بلبل نبوده
میدونین چی درد داره؟!
اینکه بگی دیگه ۹۹ قراره اتفاقای جدید بیفته و شروع جدیده...!
میدونین دیگه نمیتونیم خودمونو گول بزنیم برای فردای بهتر؟!
من که نمیتونم...!
حتی اُمیدی به زنده موندن ندارم ، باتوجه به شرایطِ مامان ، و بابا که میخواد کمکی باشه و اونم خونه نیست...! زنده هم بمونم ، اصلا همچی شایعه باشه ، این فشاری که این مدت روم اومد با استرس نگاه کردنای مامانات خود به خود مرگ تدریجیه...! از هم حلالیت گرفتن ، وصیت کردن ، تا جایی که بگه اگه باباتم مبتلا بشه شمارو میخوام بگم فُلانی نگه داره...! خیلی خنده دار بود...
میدونین درد چیه دیگه؟!
همه میگیم : خدا به هممون رحم کنه
اگه یکی مریض شه بمیره یعنی خدا بهش رحم نکرده؟!
اینا دیگه ربطی به ایمانت نداره ، چون اصلا خدا نمیخواد اینطوری بشه، خدا فقط زمان مرگو تعیین میکنه بواسطه چیزی ، خدا نمیخواد ما زجر بکشیم ، چرا با یدک کشیدنِ دین و اسلام توجیحمون میکنین...!
خدا خیلی مهربونه ، خیلی...
میدونم که ما داریم به آتیش بقیه میسوزیم نه خدا...!
من از هرکی که بگه خواست خدا بوده متنفرم ، خدا نمیخواد...
خدای من خدای صدسال پیشم بوده ، همه یه ۶۰ تا ۹۰ سالی عمر کردن فقط امکانات نداشتن همین...
قلبم
قلبم درد میکنه و اصلا آروم نمیشه ، دلم مرگ رو میخواد اما نه تو این اوضاع ، نه این وضع کفن و دفن ، با مراسم ختم... با چهارتا گریه کن...
والا مگه من چی از خدا میخواستم؟!