اَبری سفید

نمیخواستم فکر کنم فقط یه پستی از بلاگری خوندم که دیدم چقد من شبیه بقیه نشدم

ساعتِ ۵:۵۹مینویسم

میدونین چی درد داره؟!

قدر ندانستم ، ندانستی ، ندانست...

پدر خوبی‌ها ولادتتون مبارک:) عمیقا دوستتون دارم ، خیلی ممنونم که شبای عذاب آورو واسم آروم میکردین ، ممنونم که اون چن روزی که بطور فاجعه باری درد داشتم و فقط صدات میکردم....

هرروز دل شکسته ترر، مغموم تر ، سردردی بیشتر

اگه الان یک کلمه خدا میگفت جهنم وجود نداره ، از ته قلبم آرزوی مرگ میکردم....